آبستره چیست؟ نقاشی آبستره به چه سبکی گفته می شود؟
- رضا رجب پور
- 1398/6/28
- 2 دیدگاه
هنر آبستره (Abstract art) از زبان بصریِ شکل، فرم، رنگ و خط برای خلق ترکیبی استفاده می کند که از دیگر رفرنس های بصری در جهان مستقل است. هنر آبستره همچنان مفهومی گنگ محسوب می شود.
نقاشی آبستره یا انتزاعی بهعنوان یکی از خالصترین شیوههای بیان احساسات توصیف میشود، زیرا این سبک خالق خود را برای ارتباط آزادانه از طریق چشم، بدون محدودیت در شیوههای یافت شده در واقعیت عینی، دنبال میکند. نگرشهای یافت شده در سبک نقاشی آبستره، جنبشهای فراوانی نظیر اکسپرسیونیسم آلمانی، فوویسم، کوبیسم و اکسپرسیونیسم آبستره را در برمیگیرد.
تعریف هنر آبستره
واژهی «هنر آبستره» موسوم به «هنر انتزاعی»، «هنر غیر عینی»، «غیراستعاری»، «غیربازنمایی»، «آبسترهی هندسی» یا «هنر بتنی» یک کلمهی نسبتاً گنگ برای نقاشی یا مجسمهای است که اشیاء یا موضوعات قابلتشخیص را به تصویر نمیکشد. بااینحال، هیچ نتیجهی واضحی برای تعریف هنر آبستره، گونهها و اهمیت زیباییشناختی آن وجود ندارد.
اغلب مفسران گاهی اوقات با این موضوع مخالف هستند که یک بوم نقاشی باید برچسب «اکسپرسیونیست» یا «آبستره» دریافت کند. نمونهی آن نقاشی آب رنگ «کشتی در آتش» است. نمونه مشابه دیگر، نیلوفر آبی از کلود مونه در گالری ملی لندن است.
بهعلاوه، یک مقیاس قابلتغییر برای آبستره وجود دارد؛ از هنر نیمه آبستره تا هنر تماماً آبستره؛ بنابراین اگرچه این نظریه کاملاً آشکار است (اینکه هنر آبستره از واقعیت جداست)، وظیفهی عملی جدایی آبستره از غیر آبستره میتواند بهمراتب مشکلسازتر باشد.
ایده پشت هنر آبستره چیست؟
فرضیهی پایهی هنر آبستره این است که ویژگیهای ظاهری یک نقاشی بهاندازهی ویژگیهای بازنمایی آن مهم هستند. اجازه دهید تا با یک مثال ساده شروع کنیم. یک تصویر ممکن است شامل یک نقاشی بد از یک مرد شود، اما اگر رنگهای آن بسیار زیبا باشند، ممکن است اصلاً این نقاشی در نگاه ما زیبا به نظر برسد. این نشان میدهد که چگونه ویژگی ظاهری (رنگ) میتواند از ویژگی بازنمایی (نقاشی) پیشی بگیرد.
از طرفی دیگر، یک نقاشی فتورئالیست از یک خانهی ایوان دار، ممکن است بازنماییگرایی دقیق را به تصویر بکشد، اما موضوع، رنگ و ترکیب کلی آن کاملاً خستهکننده باشد. توجیه فلسفی برای درک ارزش ویژگیهای ظاهری یک اثر هنری از بیانیهی افلاطون نشات میگیرد: «خطوط مستقیم و دایرهها، فقط زیبا نیستند، بلکه بهطور ابدی و خالصانه زیبا هستند.
اساساً، افلاطون معتقد است که تصاویر غیرطبیعتگرایی (دایره، مربع، مثلث و غیره) یک زیبایی مطلق و غیرقابلتغییر را به نمایش میگذارند؛ بنابراین یک نقاشی میتواند صرفاً به خاطر خطوط و رنگ خود تحسین شود؛ این اثر نیازی برای به تصویر کشیدن یک شیء یا صحنهی طبیعی ندارد. موریس دنیس، نظریهپرداز هنری و نقاش فرانسوی، نیز به این نتیجه رسیده است: «به خاطر بسپارید که یک تصویر اساساً یک صفحهی مسطح پوشیده شده از رنگ با یک نظم مشخص است.»
برخی از هنرمندان آبستره خود را اینگونه توصیف میکنند که به دنبال خلق یک همتای بصری از یک قطعهی موسیقی هستند؛ اثری که میتواند کاملاً به خاطر خود آن تحسین شود و نیازی به پرسیدن این سؤال که «این نقاشی چه چیزی را به تصویر میکشد» نداشته باشد. برای مثال، ویستلر عادت داشت برخی از نقاشیهای خود را با عنوان موزیکال نظیر «نوکتورن: چلسی آبی و نقرهای» معرفی کند؛ نوکتورن قطعهای موسیقی است که بر پایهی سنت اروپایی برای نواختن در شب ساخته شده است.
ریشه ها و تاریخ نقاشی آبستره
تا جایی که میتوان گفت، هنر آبستره اولین بار در حدود ۷۰,۰۰۰ سال پیش از طریق حکاکیهای ماقبل تاریخ خلق شد؛ برای مثال، دو قطعهسنگ حجاریشده با الگوهای هندسی آبستره در غار بلومبوس در آفریقای جنوبی کشف شده است. پس از آن نوبت به نقطههای قرمز و سرخرنگ آبستره و الگویی از دست انسان متعلق به ۳۹,۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح در غار اِل کاستیو، حجاریهای نئاندرتالها در غار گورهام در جبلالطارق و تصویری متقارن از یک برگ شبدر در میان نقاشیهای غار آلتامیرا رسید. پس از آنها، نمادهای آبستره تبدیل به فرم غالب در غارهای دوران پارینهسنگی شدند.
از واقع گرایی آکادمیک تا آبستره
تا اواخر قرن نوزدهم، اکثر نقاشیها و مجسمهها از اصول سنتی رئالیسم کلاسیک، همان چیزی که در آکادمیهای بزرگ اروپا تدریس میشد، پیروی میکردند. بر اساس این اصول، وظیفهی اول هنر ارائهی یک موضوع یا صحنهی قابلشناسایی بود. بااینحال، یک اثر هنری که بیشتر تحت تأثیر خواستههای سبک یا شیوه بود، میبایست واقعیت بیرونی را بازنمایی میکرد اما در اواخر قرن نوزدهم بود که اوضاع شروع به تغییر کرد.
هنر امپرسیونیست نشان داد که سبک سرسختانهی آکادمیک از نقاشی طبیعتگرایی دیگر بهعنوان تنها شیوهی اصیل از نقاشی محسوب نمیشود. درنتیجه، در بین سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۳۰، پیشرفتها در دیگر حوزههای هنر مدرن، سبب خلق تکنیکهای جدید با کمک رنگ، نفی نمای سهبعدی و اشکال تازه شد. تکنیکهایی که جستوجو و تلاش برای آبستره را بیشتر کرد.
فاصله گرفتن هنرمندان از واقعیت
امپرسیونیسم یکی از اولین جنبشهای مهم در هنر مدرن محسوب میشود که سبک آکادمیکِ رئالیسم کلاسیک را کنار زد. پالت رنگ هنرمندان در این سبک اغلب بهطور عمد غیرطبیعی بود؛ اگرچه هنر این سبک کاملاً استوار باقی ماند و مشخصاً از جهان واقعی نشات میگرفت، اما به نظر میرسید که اثر نهایی کلود مونه با نام نیلوفر آبی بیشتر شبیه به هنر آبستره باشد. ظهور هنر آبستره نیز تحت تأثیر جنبش هنر مدرن قرار داشت.
کاندینسکی؛ نمایش قدرت رنگ با اکسپرسیونیسم و فوویسم
استفاده از رنگ و شکل برای تحت تأثیر قرار دادن بیننده، در توسعهی هنر آبستره بسیار مهم بود. امپرسیونیسم، با گونههایی نظیر پوینتیلیسمِ نئوامپرسیونیست و پستامپرسیونیسم، توانسته بود از قبل نظر مخاطب را با قدرت رنگ به خود جذب کند، اما اکسپرسیونیسم آلمانی رنگ را به اساس نقاشی تبدیل کرد. واسیلی کاندینسکی، یکی از رهبران این مکتب، در سال ۱۹۱۱ کتابی با عنوان «معنویت در هنر» منتشر کرد که تبدیل به مرجعی برای نقاشی آبستره شد.
کاندینسکی تحت تأثیر ویژگیهای احساسی شکل، خط و از همه مهمتر، رنگ در نقاشی، قرار گرفته بود. او دارای یک حساسیت غیرعادی نسبت به رنگ بود که میتوانست علاوه بر دیدن، آن را بهصورت صدا نیز حس کند. نام این اختلال حسآمیزی است. کاندینسکی باور داشت که یک نقاشی نباید از نظر عقلانی بررسی شود، بلکه باید اجازه داده شود که به بخشهایی از مغز راه پیدا کند که با موسیقی در ارتباط هستند.
او پا را فراتر گذاشت و هشدار داد که هنر نباید تحت رهبری میل و علاقه برای آبستره در جهت تبدیل شدن به اثری صرفاً تزئینی قرار بگیرد. اکثر هنرمندان اکسپرسیونیست آلمانی، نقاش آبستره نبودند، اما پالت رنگ جذاب آنها، همراه با نظریات کاندینسکی، دیگر هنرمندان علاقهمند به آبستره را به قدرت رنگ بهعنوان شیوهای برای دستیابی به اهداف خود متمایل کرد.
سبک آوانگارد فوویسم نیز با پیروی از این مکتب، به تأثیر رنگ بر آثار خود نظیر «استودیوی قرمز» اثر آنری ماتیس، تأکید فراوان کرد.
کوبیسم، پرسپکتیو و عمق تصویری را نفی می کند
کوبیسم واکنشی علیه زیبایی زینتی امپرسیونیسم بود. پابلو پیکاسو و ژرژ براک این سبک جدید را در چند مرحله توسعه دادند؛ نخست کوبیسم اولیه نظیر نقاشی نیمه آبسترهی دوشیزگان آوینیون از پیکاسو، سپس کوبیسم تحلیلی با نقاشی «برهنه از پله پایین میآید» از مارسل دوشان و درنهایت کوبیسم ترکیبی که بیشتر بهطرف کلاژ میل داشت. مفاهیم ابتدایی آنها سعی در فاصله گرفتن از هنر زیبا اما مبتذل امپرسیونیسم داشت و بیشتر میل به یک شیوهی عقلانیتر از هنر با متدهای جدید برای به تصویر کشیدن واقعیت میکرد.
بهطور مشخص، آنها شیوهی آکادمیک بازنمایی واقعی از طریق استفاده از پرسپکتیو خطی (عمق) برای خلق اثر سهبعدی در نقاشی را نفی میکردند. در عوض، آنها همهچیز را در حالت دوبعدی بر روی صفحهی مسطح حفظ میکردند که نمایی متفاوت از آن موضوع به بیننده مخابره میشد؛ فرآیندی شبیه به عکاسی از یک موضوع از زوایای مختلف و سپس بریدن عکسها و چسباندن آنها به یک صفحهی مسطح.
این شیوهی استفاده از سطح صاف نسبت به ترسیم واقعیت سهبعدی، پایههای هنر را لرزاند. اگرچه اکثر آثار کوبیست همچنان از اشیاء و موضوعات در دنیای واقعی نشات میگرفتند و نمیشد آنها را کاملاً آبستره نامید، اما نفی پرسپکتیو سنتی از سوی این مکتب، رئالیسم طبیعی در هنر را کاملاً تحت تأثیر قرار داد و باب جدیدی را به روی آبسترهی مطلق گشود.
معرفی شکل های جدید هندسی از سوی سوپرماتیسم و د استیل
هنر زیبای سنتی در شاخهی نقاشی و مجسمهسازی متکی به اشکالی است که از دنیای واقعی نشات میگیرند؛ در عوض، هنرمندان آبستره مجبور هستند تا بر فرمهای مصنوعی و غیرطبیعی تکیه کنند. درنتیجه، هنر آبستره بهنوعی وابسته به تولید اشکال هندسی متعدد است. بهعلاوه، اندازه و مشخصهی این اشکال، رابطهی آنها با دیگر شکلها و همچنین رنگهای مورداستفاده در تمامی آثار، موضوع اصلی و تعیینکنندهی آبستره هستند.
سوپرماتیسم روسی
جنبش هنر آبسترهی روسی موسوم به سوپرماتیسم یا والاگرایی که از سوی رهبر این جنبش، کاسمیر مالویچ، به خاطر ادعای آن بهعنوان والاترین حس از هنر نامگذاری شده بود، در سال ۱۹۱۵ ظهور کرد. هیچ شکی نیست که مالویچ تحت تأثیر کاندینسکی، کسی که پیشتر شروع به تولید طیفی از آثار بتنی کرد، دست به خلق مجموعهای از نقاشیهای شگفتانگیز آوانگارد آبستره زد؛ نقاشیهایی از بلوکهای مستطیلیِ تکرنگ و پسزمینهای از رنگ سفید که دههها از زمان خود جلوتر بودند.
مالویچ آثار خود را بهعنوان جانشینانی برای تصویرگری سنتی کلیسای ارتدکس روسی در قالب سبک مسطح بیزانسی از دوران عهد عتیق میدید. نظریهی والاگرایی او در سال ۱۹۲۷ در کتابی با عنوان «جهان غیر عینی» منتشر شد. لیوبوف پوپوا همراه با الکساندر رودشنکو، بهعنوان یکی از همبنیانگذاران سبک روسی ساختارگرایی، از دیگر اعضای مهم جنبش سوپرماتیسم بودند.
د استیل
د استیل نام یک طرح هلندی و یک مجلهی زیباییشناختی و یک جنبش هنری آوانگارد است که به آبسترهی هندسی اختصاص دارد. این جنبش توسط تئو وان دوسبورگ پایهگذاری و رهبری شد. از چهرههای مطرح د استیل میتوان به پیت موندریان اشاره کرد که به خاطر مجموعه کارهای خود با استفاده از شبکههای سادهی مستطیلی و رنگهای سیاهوسفید و پایه مشهور بود. او سبک خود را نئوپلاستیسیسم یا نوشکلآفرینی نامید.
موندریان همچنین یکی از تأثیرگذارترین پیشگامان هنر بتنی (concrete art) در بین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۴ بود. او سبک هندسی دقیق خود را بهعنوان یک اعتراض نسبت به آشفتگیهای عاطفی و عدم قطعیت در نیمهی اول قرن بیستم توسعه داد. موندریان که با گروه «دایره و مربع» و همچنین گروه «آبستره-آفرینش» همکاری داشت، در سال ۱۹۳۸ به نیویورک مهاجرت کرد.
وان دوسبورگ که تعصب کمتری داشت، شیوهای سادهتر از نئوپلاستیسیسم با عنوان المنتاریسم یا عنصرگرایی را معرفی کرد. او همچنین در سال ۱۹۳۰ واژهی «هنر بتنی» را ساخت. متأسفانه وان دوسبورگ در سال ۱۹۳۱ درگذشت، اما ایدههای او نهتنها از سوی دانشجویان مدرسهی طراحی باهاوس، بلکه از سوی گروه «آبستره-آفرینش» نیز دنبال شد.
سورئالیست و آبستره ارگانیک
همزمان با توسعهی سبک هندسی بِتُنیسم در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، طرفداران سورئالیسم شروع به خلق طیفی از آثار رؤیایی و تصاویر شبه-طبیعتگرایی کردند. از چهرههای برتر این سبک از آبسترهی ارگانیک میتوان به ژان آرپ و خوان میرو اشاره کرد که هیچکدام از آن دو، همانطور که در بسیاری از آثار پیشین آنها مشهود است، متکی به تکنیک اتوماتیسم یا حرکت غیرارادی نبودند. همقطاران سورئالیست آنها نظیر سالوادور دالی نیز بخشی از نقاشیهای خارقالعاده نظیر «تداوم حافظه» و «ساختوساز نرم با لوبیا پخته» را خلق کردند.
ژان آرپ نیز یک مجسمهساز فعال بود که در زمینهی آبسترهی ارگانیک تخصص داشت. شماری از هنرمندان آبسترهی اروپایی بعدها به آمریکا مهاجرت کردند و در آنجا نسل جدیدی از نقاشان بومی آبستره را تحت تأثیر قرار دادند. این مهاجران تأثیرگذار شامل هانس هوفمن، مکس ارنست، آندره ماسون و آرشیل گورکی بودند. با این اتفاق، شهر نیویورک شیفتهی هنر آبستره شد. درنتیجه موزهی هنر مدرن در سال ۱۹۲۹ و موزهی نقاشی غیر عینی در سال ۱۹۳۹ در این شهر به بهرهبرداری رسید.
اکسپرسیونیسم آبستره؛ رنگ بیشتر و اشکال هندسی کمتر
اگرچه هنرمندان اروپایی پس از جنگ علاقهی خود به هنر آبستره را از طریق برپایی نمایشگاهها در گالری «سالون د رئالیتی نووِل» در پاریس حفظ کردند، اما دیگر در سال ۱۹۴۵ مرکز هنر مدرن به نیویورک منتقل شده بود؛ جایی که آوانگارد از طریق مدرسهی اکسپرسیونیسم آبستره در نیویورک هدایت میشد. این مکتب که از دل رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم برخاسته بود، هرگز با یک برنامهی منسجم همراه نشد و در دوران حیات خود رهبران مختلفی نظیر جکسون پولاک، مارک روتکو، ویلم دِکونینگ، بارنت نیومان و آدولف گوتلیب را به خود دید.
نسل بعدی این جنبش را نقاشانی نظیر روبرت مادرول تشکیل میدادند. نام این جنبش توسط روبرت کوتس، منتقد هنری اهل نیویورک انتخاب شده بود. از زیرشاخههای آن میتوان به نقاشی کُنِشی، نقاشی میدان رنگ و امپرسیونیسم آبستره اشاره کرد.
نقاشی اکسپرسیونیسم آبستره همچنان یک واژهی گنگ است و اغلب بهطور نامشخص به هنرمندانی اطلاق میشود که نه واقعاً انتزاعی هستند و نه اکسپرسیونیست. درنتیجه این سبک، شیوهای از نقاشی آبستره را توصیف میکند که در آن رنگها نسبت به شکل ارجحیت دارند. بهعلاوه اشکال در این نوع نقاشی دیگر هندسی نیستند. آثار اولیه در این سبک بهنوعی بومهای نقاشی بزرگ را هدف قرار میدادند؛ آنها در ابتدا باور داشتند که ابعاد بزرگ این بومها بیننده را تحت تأثیر قرار داده و آنها را بهسوی جهانی دیگر میکشاند.
دغدغهی هنرمندان اکسپرسیونیست آبستره با جلوههای بصری، بهخصوص تأثیر رنگ، بازتابی از هدف اصلی آنها در درگیر کردن ذهن و کاوش عواطف پایهای انسان بود. بنابراین، یک نقاشی اکسپرسیونیست آبستره بیشتر از آنکه درک شود، از راه شهودی احساس میشود. سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که «این نقاشی بهجای اینکه چیزی را بیان کند، چه حسی به شما میدهد؟»
باید بر این موضوع تأکید کرد که اکسپرسیونیسم آبستره یک جنبش گسترده بود که سبکهای متفاوت (نظیر آنچه پیشتر گفته شد) با آثاری که یا نیمه آبستره یا غیر آبستره بودند را در برمیگرفت. بهعلاوه این آثار تحت تأثیر شیوههای نقاشی مورداستفاده از سوی جکسون پولاک (چکه و شُره) و ویلم دکونینگ (حرکات اشارهای قلم) قرار داشتند. زن نشسته و پاسیفائه به ترتیب دو نمونه از آثار اولیهی ویلم دکونینگ و جکسون پولاک هستند. واقعیت این است که اکسپرسیونیسم آبستره اولین جنبش هنری مهم متولد شده در آمریکا است که حداقل از نگاه منتقدان به وزن و اهمیت رسید.
بعدها مکتب اکسپرسیونیسم انتزاعی به شماری از سبکهای مجزا، زیر چتر آبسترهی پسانقاشی، بهعنوان یک گرایش ضد نقاشی اشارهای، تقسیم شد. این سبکهای مجزا شامل نقاشی کنارهی باز، نقاشی لکه رنگ، جنبش رنگ واشنگتن، آبستره شاعرانهی آمریکایی و بوم شکلدار میشوند. اکسپرسیونیسم آبستره همچنین واکنشهای آوانگارد از دیگر هنرمندان را برانگیخت. سای تومبلی با آثار خطاطی خود که نیمی نقاشی و نیمی گرافیتی هستند و مارک دی سووِرو، مجسمهساز آبستره، با مجسمههای بزرگ فولادی و آهنی، ازجملهی این هنرمندان بودند.
هنر بصری؛ آبستره جدید هندسی
یکی از متمایزترین سبکهای نقاشی آبسترهی هندسی که در عصر مدرنیست ظهور کرد، جنبش هنر بصری بود. هدف اصلی این جنبش درگیر کردن چشم، با شیوهای پیچیده و اغلب با الگوهایی تکرنگ و هندسی، بود. این شیوه باعث میشد که رنگها و اشکال شبیه به آن چیزی که واقعاً هستند به نظر نرسند. از پیشگامان این جنبش میتوان به نقاش و طراح مجاری، ویکتور وسارلی، به همراه نقاش انگلیسی، بریجت رایلی، اشاره کرد. هنر بصری در اوایل دههی ۱۹۷۰ ناپدید شد.
آبستره پست مدرنیسم
از زمان شروع جنبش پستمدرنیسم، هنر معاصر شروع به چندپاره شدن در قالب مکاتب کوچکتر و محلیتر کرده است. عمدتاً به این خاطر که فلسفهی شایع در میان جنبشهای هنر معاصر، به سبکهای بزرگ اوایل قرن بیستم بدگمان است. یک استثنا در این میان، مکتب مینیمالیسم است که سبکی قدیمی و ساده از آبسترهی هندسی محسوب میشود. از نقاشان انتزاعی که با مکتب مینیمالیسم در پیوند بودند، میتوان به فرانک استلا، سین اسکالی، السوُرث کلی، رابرت منگولد و اگنس مارتین اشاره کرد.
نئواکسپرسیونیسم در تقابل علیه سادگی بیش از حد مینیمالیسم، عمدتاً یک جنبش استعاری بود که از اوایل دههی ۱۹۸۰ به بعد ظهور کرد. بااینحال، این جنبش شماری از نقاشان آبسترهی خارقالعاده نظیر هاوارد هاجکین انگلیسی، جورج بازلیتز و آنزلم کیفِر آلمانی را نیز در برمیگرفت. در میان دیگر هنرمندان آبستره با شهرت بینالمللی در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، میتوان به آنیش کاپورِ مجسمهساز اشاره کرد. او به خاطر آثار خود در ابعاد بزرگ از جنس سنگ، آهن ریختهگری شده و فولاد ضدزنگ مشهور بود. او همچنین توانسته بود برندهی جایزهی ترنر شود.
کلکسیون های هنر آبستره
هنر غیربازنمایی میتواند در بسیاری از برترین موزههای سراسر جهان دیده شود. در انتها به معرفی مهمترین کلکسیونهای این سبک هنری میپردازیم:
- موزهی هنر مدرن در نیویورک
- موزهی ساموئل آر گوگنهایم در نیویورک
- گالری تِیت در لندن
- گالری هنر آلبرایت ناکس در شهر بوفالو
- مرکز هنری جورج پومپیدو در پاریس
- موزهی گوگنهایم در شهر بیلبائو
- موزهی گوگنهایم در شهر ونیز
- موزهی هنر در شهر بازل
پرسشهای متداول
{{totalCount}} دیدگاه